محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

محیا بانو

محیا موهاشو کوتاه کرده

سفر در جاده ابریشم

روز جمعه 14 شهریور به سمت مشهد حرکت کردیم خاله الهه هم افتخار دادن تو این سفر  با ما همسفر شدن خاطرات بسیار زیبا وجالب توی این سفر رخ داد خیلی خوش گذشت  توقف تو راه غذا پختن  استراحت کردن خیلی جالب بود فقط متاسفانه بیشتر اوقات خواب بودی  ونتونستم ازت عکس بگیرم  ...
30 شهريور 1393

عروسی پسر دایی مهدی

روز پنج شنبه 93/6/13 ساعت 4 بعد از ظهر به سمت فیروزکوه حرکت کردیم ناهار نخورده بودیم گردنه  بشم توقف کردیم ناهار خوردیم خاله الهه ودایی هاشم هم با ما بودن . مراسم عروسی هم خیلی زیبا بود ازت نتونستم عکس بگیرم چون خیلی گریه می کردی وبهانه گیر شده بودی یعنی ترسیده بودی بخاطر اورگ ودیجی . زمانی که ما ناهار می خوردیم تو خواب بودی       ...
29 شهريور 1393

مهمونی شام خونه دینا

شب شنبه مامان بابای دینا مارو شام دعوت کرده بودن( 8 شهریور ) شب خوبی بودفقط تو و دینا  خیلی با هم دعوا کردین تو هم تا تونستی دینا رو زدی          شکار صحنه های جالب          پایان شب زیبا وبیاد ماندنی  ...
29 شهريور 1393

روز جمعه در شهمیرزاد

غروب پنج شنبه خانوادگی با موتور بابا رفتیم بیرون داداش مسعود اصرار کرد بریم پارک ولی نتونستیم بریم پارک  در عوض من قول دادم که فردا یعنی ((جمعه))با هم بریم شهمیرزاد مسعود هم قبول کرد من صبح زود از خواب بیدار شدم قورمه سبزی درست کردم وسایل پیک نیک رو آماده کردم بعد از خوردن صبحانه آماده شدیم که به سمت شهمیرزاد حرکت کنیم که یک دفعه بابای دینا با بابا کار داشت زنگ زد ،بعد  از اتمام صحبتشون بابا گفت ما میریم بیرون شما هم میاین اونها هم قبول کردن واومدن خیلی خوش گذشت                 بازی در پارک مهدیشهر     &n...
10 شهريور 1393

ولادت حضرت معصومه (روز دختر مبارک)

   دختر ، خاطرات شاد و خوشی گذشته لحظات شاد حال و امید آینده است تقدیم به دختر امروز و مادر آینده روزت مبارک    شعر روز دختر میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید روز دختر مبارک         میلاد بانوی مهر و وفا، مظهر جود و سخا، حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد . . .   به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دس...
5 شهريور 1393

رضا کوچولو

امروز رضا کوچولو 3 ماه شد بعد از کارهای بانکی رفتیم خونه دایی ابوطالب دیدن رضا کوچولو ماشالله خیلی ناز  شده الهی عمه فدای اون بازوهاش                    ...
2 شهريور 1393

محیا در بانک

امروز صبح از ساعت 8 تا 12 ظهر سر کار بودم شما خواهر وبرادر هم پیش بابا جون تو خونه بودین با اومدن من به خونه تو خیلی ذوق کردی نماز خوندیم  بعد ناهار خوردیم بابا رفت سر کار ما هم با هم خوابیدیم عصر ساعت 4 از خونه زدیم بیرون .رفتیم قسط بدیم اول بانک ملی که پول از حساب برداشت کنیم بعد بانک تجارت که قسط دادیم  تو هم تا تونستی شیطنت کردی.   بانک ملی        بانک تجارت       ...
2 شهريور 1393

19 ماه گذشت

امروز اول شهریور ماه سال 1393 هست 4 روز که وارد 20 ماهگی شدی وقتی فکر میکنم،به خودم میگم   چه زود بزرگ شدی خوشبختانه تو دادش مسعود بعد از تولد منو زیاد اذیت نکردین تمام سختی ها قبل از تولد تون بود تنها نگرانی من وزن کم توه که هر کاری کردم فایدهای نداشت  غذا هم به زور و اجبار میخوری اگر میلت باشه وگر نه اصلن غذا نمی خوری فقط میگی ممجی (شیر) 4 روز پش یک روز کامل بهت شیر ندادم آخر شب از ناراحتی وبی حال بودنت دلم سوخت وبهت شیر  دادم در ضمن 2 روزه که مای بیبی نمی بندمم دارم بهت آموزش میدم که جیش داری بگی تا به الان که به خیر گذشته حالا ببینیم ادامه ماجرا چی میشه     چهره محیا موقع قهر کردن   ...
1 شهريور 1393

دینا ومحیا

دینا دوست محیا ست مدت 3 سال باهم همسایه بودیم تا اینکه یک هفته پیش اسباب کشی کردن وبه مکان دیگه ای رفتن دیشب ما شام خانواده دینا رو دعوت کردیم اومدن خونه ما اونقدر تو ودینا باهم دعوا کردین  گریه کردین که حد نداشت دینا گاز میگرفت تو هم چنگ میزدی خلاصه کمی که ساکت شدین چند تا عکس هم از تو ودینا گرفتم اون هم با چه سختی    دینا متولد91/9/24 حدود 34 روز از تو بزرگتره              این تصاویر حدود ساعت 12 شب گرفته شده ...
1 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا بانو می باشد